۱۳۸۵/۰۸/۰۹

...

توی یک گوشه ی دنج، چیزهایی را نگهداری می کنم که یکی از وسوسه های همیشگی ام، آتش زدن آنهاست. به عبارت دیگر، وسوسه ای مرا به سوی خویش می خواند: شعله هایی که از این چیزها بلند می شود، زبانه می کند و اوج می گیرد و بعد، خاموش می شود و خاکستر سردی برجا می ماند، چه رنگی دارد، چقدر ارتفاع دارد و چقدر عمر می کند.

من بارها مجبور بوده ام، صندوقچه ای به اسم خاطره را بلند کنم، روی سرم بگیرمش، آن بالا چند دور بچرخانمش و پرتابش کنم به دورترین نقطه در آینده تا اگرشد، روزی دوباره در طول مسیری که طی می کنم، باز با این صندوقچه روبرو شوم. از همین روست که آتش زدن چیزهایی که در گوشه ای – گیرم حالا در ذهن یا در کنج اتاق - نگهداری می کنم، یکی از وسوسه های همیشگی ست.

وقتی اسم وبلاگ مشترکمان، با دوستانی که از دیروز تا امروز بوده اند، اسمش بچه های پنچ شنبه باشد و نگاهش – علی القاعده – به چیزی از جنس عصرهای پنچ شنبه و قرارهای بی برو برگرد هفتگی باشد، کمی درمانده می شوم که چه باید نوشت.

ناگزیرسرگردان خواهم ماند میان دو شهر. مسافر سرگردان در میان دو شهر در ذهن، یکی متعلق به دیروز، دیگری متعلق به دیروز و امروز.

۳ نظر:

Unknown گفت...

:) titr yadet rafteh bood i albateh taraz chin kaedan dorostesh kardam

ناشناس گفت...

لینک کنتور را فرستادم به ایمیل پویاهه. سعریغتر در وبلاگ فراربدهید تا تعداد بازدیدکننده ها دستتان بیاید.

ناشناس گفت...

سلام
و

لیتک اتوماتیک فهرست وب ایرانی: نمابه ها
..........
وب - آ - ورد
http://web-award.blogspot.com/