۱۳۸۵/۰۸/۲۲

نمایش بومب

پرده اول:
سطل زباله رو در می آره از توی کابینت.هنوز یک ساعت تا اومدن آقای رفتگر مونده.فکر می کنه اگه الان بگذارمش دم در دیگه مجبور نیستم وسط فوتبال امشب بلند شم.بوی آشغال رو هم با کمی اسپری کم می کنم .چاره چیه باید از تمام امکانات استفاده کرد.تازه گربه ها چه گناهی کردن که باید دیر به غذاشون برسن.پس فردا که سیستم ما هم مکانیزه شد همشون از گشنگی و کمبود موش و آشغال ماهی میمیرن پس بذار امشب با حوصله سر سفره شام آخر بشینن.
پرده دوم:
ماشین غیر مکانیزه حمل زباله اومد.چند نفری دارن دنبالش می دوند تا کیسه های زباله رو با مهارت به بالای کامیون پرتاب کنن.نفری که روی آشغال ها ایستاده و داره به ترتیب کیسه ها رو می گذاره آواز می خونه.یه نفر از پیاده ها سیگار لف می کشه.چه بویی..چه دودی.
خیابون آخره و 16 کیسه آشغال.یکی با خودش می گه یعنی چی می تونه داخل این کیسه ها باشه..
پرده سوم
مرد ناشناس...سر در گریبان.شاید داره شماره می گیره با موبایل.
پرده آخر:
گربه دنبال غذا
رفتگر همچنان دنبال غذا
مردمی که آسایش شبانه دارند
روبرتو کارلوس شوت از فاصله سی متری...خاک بر سرت
.
.
.
بومب

۴ نظر:

ناشناس گفت...

واو.... عجب ماجرایی! راستی من یه سوال برام پیش اومده... ببخشید این چیزی که گفت بومب چی بود؟! ما که در بلادمون از این جور آشغال ها نداریم!ا

ناشناس گفت...

بابا آقا رضا بامزه دمت گرم

ناشناس گفت...

گاهی غلط املایی ها کار دست ـ آدم میده!

ناشناس گفت...

من که نفهمیدم چی شد!بمب از کجا منفجر شد!:دی