۱۳۸۹/۰۳/۲۸

به انتظار مردی برای تمام فصول

نويسنده ي مهمان: حسين مفيد
....................................
چای را با شکلات میخورم
به انتظار قهوه ای که چشمانش باید چقدر تلخ بود روی این میز
که نیست
که باید بود کمی پیشتر اینجا
تنها
که به تنهاییهایم گوش
...
این معده
انگار آتشفشان شده
تنم گرم شد
بیرون سرد است
آتش فوتبال حتی
انگار سرما پخش می کند / توی این شب / بوی قهوه می آید اما
از چشمان قهوه ای تو
گویی
روزه ی انتظار گرفته اند چشمانم
در تنهایی پر ازدحام این کافه
در کنج ِ کافه کنج ، معتکف شده ام
به انتظار چشمانی که بوی نافه بدهند به کافه نشینی من

2/8/هزاروسیصدو83
تهران / کافه کنج / به انتظار مردی برای تمام فصول : پویا
................
نويسنده ي مهمان: حسين مفيد

۲ نظر:

شقایق گفت...

تلخ مثل قهوه!

رضا گفت...

مفید مثل قهوه!