۱۳۸۹/۰۳/۳۱

المان هاي نوستالوژيک

احتمالا در زندگي همه المان هاي نوستالوژيک بسياري وجود دارد نمي دانم چرا ولي هوس کرده ام راجع به بعضي از اين فاکتور ها بنويسم .
بو :براي کسي مثل من که حس بويايي خوبي ندارد بو جزء فاکتور هاي کم اثر تر است ، بوي ادکلن اترنتي ، بوي توتون کاپتان بلاک ، بوي سيگار مور که بوي نوجواني است ، بوي پنکيک که مرا ياد دانشگاه مي اندازد ! ، بوي خاک باران خورده با آن تصوير دائمي حياط خانه مان با آن درخت بلند بي عار که در سياهي ابرهاي زمستاني گم ميشد ، بوي الکترود جوش کاري که مرا ياد پول مي اندازد و....
مکان : اين يکي احتمالا براي همه صادق است مکانهايي که خاطره انگيزند و گاه آزار دهنده ، يک کافي شاپ دنج ، يک پيتزا -ساندويچ بي کلاس مرکز شهر ، يک رستوران متوسط بالاي شهر ،يک پارک جنگلي مثلاً زوييه يا گمبوعه ! ...و ضد حالش هم اينست که همان پيتزا فروشي بي کلاس را بعد سالها مي روي سر بزني مي بيني که تعطيل است واز زير در کج و موعوجش رشته رشته اثر دود مي بيني که بيرون زده واز همسايه ها سراغ که مي گيري مي فهمي در آتش سوخته !
اثر هنري : يک فيلم يا موسيقي متنش مثل موسيقي متن فيلم آبي ، يک صدا مثل صداي قصه گوي قصه ظهر جمعه ؛ يا صدای نامجو وقتي مي گويد آفت ذهن همنشين بد است ... يا صداي خسرو شکيبايي ، صداي جيرجيرک در شب های تابستان ... ؛ يک نقاشي که از يک دوست قديمي نامرد کادو گرفته باشي !! يک کتاب که از يک دوست قديمي مرد يا يک نقشه از يک دوست قديمي زن .
.
ولي از همه خطرناک تر!!!؛ حداقل براي من ، دست خط است ، دست خط يک دوست بر اول يک کتاب و از آن بد تر در يک نامه ي خصوصي صد بار خوانده شده !
گاه فکر مي کنم ذهن مانند کوسن هاي خياطي است . همان ها که شکل لاک پشت يا چنين چيزي درستشان مي کنند و در آنها سوزن نگه مي دارند . صد ها سوزن به ابعاد مختلف در آن فرو رفته و اين سوزنها همان المان هاي نوستالوژيک اند و ذهن همان کوسن لاک پشتي بي نوا !

۲ نظر:

رضا گفت...

انوش تو واقعا باکره ای.منظورم اینکه ایدهات بکر هستن

نینا شاهرخی گفت...

ملموس بود واقعا. اما این بین عکس ها هم نقش خیلی پر رنگی دارند...خیلی پر رنگ.