۱۳۸۹/۰۳/۲۷

كابوس ' ز - آناليتيك

و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌ هایت را امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست
Jorge Luis Borges
...........................
بخش اول
١- مثل كابوس مي ماند دقيقا، مثل كابوسي كه گاه به روياي پرواز، به روياي بي وزني شبيه مي شود؛ كه گاه گاه، حجم مجازي توي سرت - ذهنت شايد، يا چيزي از جنس ديگر - حالت پرش گونه اي دارد. گاهي كه نشسته اي، گاهي كه راه مي روي.
بخش دوم
١- دو نفر را مي شناختم كه كابوس داشتند. كابوسي هميشگي. من براي كابوس هاي هر دو آنها احترام بسيار قايلم، اگرچه كابوس هاي شبانه ي هر يك ، نسبتي تمام و كمال با حضور ديگري در دنياي روزانه دارد.
اين دو نفر اولين بار، حوالي سال ١٩٩٥ توي كافه اي در نيويورك با هم گفتگو كردند.
٢- يكي؛ توي خواب غرق مي شود. خفه مي شود. كابوس خفه شدن دارد. نه اينكه فكر كنيد خواب خفه شدن ببيند و صبح كه بيدار شد خميازه اي بكشد و بگويد: اه! چه خواب مزخرفي بود!
نه! كابوس غرق شدني‌ست كه اگر توي آن لحظات وقت كافي بيدار شدن نداشت، توي خواب غرق مي شود. خفه مي شود.
آشناي من، كابوس وقت كافي نداشتن دارد.
٣- شبها، قربانياني كه دو هفته تمام، توي خانه هايشان مانده اند و بوي تعفن همه جا را برداشته است به سراغ آشناي ديگر من مي آيند. كابوسي هميشگي، مكرر!
چه مي خواهند؟ چه مي گويند؟ هيچ! حضور و سكوت.
٤- اين آشنايان من، آدمهايي هستند كه در دنياي شبانه كابوسي هميشگي دارند. كابوس ثابتي كه تكرار مي شود. آدمهايي هستند كه در دنياي روزانه، تنها يك بار، در كافه ي نيويوركي با هم ديدار مي كنند و از كابوس هايشان با هم مي گويند. بعد، چهره هايشان در هم مي رود و به نوبت، يكديگر را تهديد مي كنند. خيلي جدي تهديد مي كنند. توي چشم هاي هم خيره مي شوند؛ اما توي چشم هايشان درخششي هست كه مي گويد هر يك، عليرغم تهديد ديگري، عليرغم تهديد خيلي جدي ديگري، چه حجمي از تحسين آن ديگري توي ذهنش هست.
٥- اين حجم تحسين، اين درخشش چشمها، عليرغم كابوس هاي شبانه، عليرغم تمامي تهديدها، يكي از ترين هاي زندگي من بود.
بخش سوم
١- که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست
بخش چهارم
١- روزگار برزخي آقاي معمار

۳ نظر:

Unknown گفت...

تو هم یکی از ترین های من هستی . علی ترین

ناشناس گفت...

آشناي من هم، كابوس وقت كافي نداشتن دارد استاد.

رضا گفت...

دربارش که حضوری حرف زدیم.بزودی افشا می کنم