۱۳۸۹/۰۲/۱۱

یک بعد از ظهر از جنس دیروز

بعد از ظهر های بسیاری در سالهای نه چندان دور سعید می آمد خانه ی ما یا من می رفتم خانه شان ، که اکثراً هم من می رفتم و زمان به بدمینتون بازی کردن و گفتن و خندیدن می گذشت و اگر فیلم و کتابی در خوروجود داشت که اوقاتمان پی آن می گشت ...
دو سه سال پیش بود که پویا تازه رفته بود این شرکت تدبیر زهر مار ساحل و محل کارش نزدیک شده بودبه خانه مان برنامه بسیاری از روزها این بود که می آمد خانه مان و فیلم می دیدیم یا می آمد دنبالم و می رفتیم خانه شان برای تماشای فیلم وبحث و چه فیلم هایی با هم دیدیم ...
از آن روزگار دو سه سالی می گذرد البته تنها سعید و پویا نبودند وزیاد بودند وزیاد بودیم که اگر بخواهم تک خطی از هر کدامشان بنویسم برای خودش مثنویی می شود .
القصه چند روز پیش به ساز سالهای پیش پویا آمد وفیلم رد وبدل شد وشعری خواندیم و... خلاصه حالی رفت !
پویا که رفت سعید آمد دقیقاً مثل همان سالهایی که گفتم ، گفتیم و خندیدیم و واقعا تجربه نکرده بودم در این دو سال اخیر بعد از ظهری از این جنس را .

۲ نظر:

رضا گفت...

من کجا بودم؟

عماد کلهر گفت...

بعضی آدما انگار تمام عمرشون فقط دارن ادا در میارن....ادای کسایی که فقط دوست دارن باشن ولی هیچ وقت نمیشن.