1. انگشت اشاره اش را گرفته است بالا. هنوز " آقا اجازه " از دهانش خارج نشده معلم تیز نگاهش می کند. با سر اشاره می کند که یعنی : نه! ... اجازه نیست. زیر پایش خیس می شود. انگشت اشاره همینجوری بالا مانده است.
2. انگشت اشاره و سبابه را خم کرده روی میز یکی یکی جلو می برد، مثلن کسی دارد راه می رود. چهار انگشت را همانجوری روی میز می کشد، یعنی دو نفر کنار هم راه می روند. فاصله دو انگشت را بازتر می کند، یعنی یک نفر گشاد گشاد راه می رود.
3. انگشتانش را جوری گرفته انگار تیر کمان سنگی است. دو دستش تیر کمان سنگی است. دستت را گرفته ای بالا، اشاره و سبابه ات رو به آسمان است. تا آنجا که قدمان می رسد آسمان پر از هفت می شود. تیر کمان ها می شکنند.
۴ نظر:
finger toch !
بسیارزیبا نوشتی .با همین تیر وکمانهای شکسته میتوان روی کوه ها گل گل افتاب را کاشت
دوستش می دارم
ارسال یک نظر